بیوگرافی سارا عبدالملکی
بیوگرافی سارا عبدالملکی به همراه داستان زندگی شخصی و عکس های اینستاگرامی
سارا عبدالملکی (زاده ۱۳۷۳، کرج) بازیکن راگبی اهل ایران است که از سال ۱۳۹۰ به عضویت تیم ملی راگبی بانوان ایران درآمده است.
زندگینامه سارا عبدالملکی
فعالیت ورزشی
وی در زمستان ۱۳۹۴ دچار حادثه رانندگی شد که موجب شکستگی بسیاری از استخوانهایش شده و قطع نخاع شد. او تصمیم دارد بعد از بهبودی، به رشته قایقرانی بپردازد.
تصادف
سارا عبدالملکی در حال درمان، وی پس از طی کردن پنج عمل جراحی سنگین روی ستون فقرات، نخاع، کتف، دست چپ، ریهها و دندهها، دوره فیزوتراپی را در بیمارستان نور افشار طی میکند.
وی در تاریخ ۲۹ دی ۱۳۹۴ در مسیر کرمانشاه به تهران دچار سانحه تصادف شده که در پی آن، دستها، مهرههای کمر و جمجمهاش میشکند و در بیمارستان آسیا بستری میشود. هزینه درمان بالای وی که بالغ بر ۱۰۰ میلیون تومان برآورد شدهبود، موجب واکنش چهرههای سرشناس فرهنگی و ورزشی شد. افرادی چون پرویز پرستویی، علی دایی حسن قاضیزاده هاشمی رضا صادقی و رامبد جوان از حامیان جمعآوری کمکهزینه درمانی وی بودند. در نهایت، با ایجاد کمپین و واریز شدن کمکهای مردمی به شماره حساب مریم ابوترابی (مادر سارا عبدالمالکی) مبلغی بالغ بر ۳۰۰ میلیون تومان جمعآوری میشود.
ورزش بعد از معلولیت
وی می گوید:
برای هر انسانی در هر شرایط سختی هایی وجود دارد تا بتواند به موفقیت برسد. با این حال اگر هدف بزرگ باشد و آن فرد با علاقه جلو برود، همه کارهای سخت هم آسان می شود. اگر راگبی را کنار بگذاریم، باید بگویم که ورزش برای معلولین سخت است. با این حال از بین قایقرانی و دوومیدانی هم من می گویم قایقرانی برای معلولین سخت تر است؛ به ویژه در این کلاس که من کار می کنم، برای افرادی است که هر ۲ پا کار نمی کند. با این حال همانطور که گفتم برای رسیدن به هدفم با علاقه کار می کنم و فشار تمرینات و سختی ها کار را سپری خواهم کرد.
من هنوز هم قبول نکردم که دیگر هیچ وقت نمی توانم روی پاهایم راه بروم. هر چه خدا بخواهد، رخ می دهد. من نخواستم تمام تمرکزم را روی درمان بگذارم چون در آن صورت هیچ کار دیگری نمی توانم بکنم. هر فردی هم که باشد، با این شکل زندگی افسردگی می گیرد.
دیگر خبری از آن توجهات چند وقت قبل نیست.
البته من چون قبل از این اتفاق هم در ورزش بودم، تمام این مسائل را می شناختم و با آنها آشنا بودم. وقتی خیلی ها در آن دوره بالای سرم می آمدند، می دانستم که بعد از یک مدت دیگر خبری از آنها نخواهد شد. به همین خاطر در یک سال اخیر هم از کاهش توجهات ناراحت نشدم.
دیدگاه شما